شب بود و آسمان همه غرق نظاره بود
یک آسمان صاف ولی بی ستاره بود
نه ماه و اختری و نه خورشید روشنی
نه باغ عاطفه نه گلی و نه گلشنی
درجهل خویش گمشده بودند آدمان
دریای جهل موج زند موج بی کران
یا خفته اند یا می بسیار می خورند
بهر طعام لاشه ی مردار می خورند
با ترین عمل عمل عشق و کیف بود
شیوا ترین سخن سخن تیز سیف بود
یک عده ای سواره و مسرور از رفاه
یک عده ای پیاده و مظلوم بی پناه
اینجا جزیره العرب است اول از ربیع
پایان کار ظلم و ستم هفده ربیع
سوس سو زنان ستاره امید می رسد
از آسمان ترانه توحید می رسد
کیهان همه بگوش که خورشید می رسد
مژده دهید اهل جهان عید می رسد
آمد همان که مظهر لطف و صفا شود
آمد همان که جلوی ذات خدا شود
می آید آنکه جهل و خرافه فنا کند
در مکتبش ابوذر و سلمان به پا کند
در مهد کفر دم زخدای احد زند
حرف از یگانگی خدای صمد زند
او عقل کل ختم رسل عشق سرمد است
او جان مسلمین جهان ، او محمد (ص) است
شاعر : حسین شادمند
- دوشنبه
- 15
- دی
- 1393
- ساعت
- 21:17
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
حسین شادمند
ارسال دیدگاه