آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست
سرهایمان جداست ولی بال و پر یکی ست
این ها برای کشتن ما صف کشیده ند
از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ست
دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست
آتش که شعله ور بشود خشک و تر یکی ست
حتی به روی اکبر من تیغ می کشند
با اینکه با پیامبر از هر نظر یکی ست
تنها به این گناه که فرزند حیدریم
تنها به این دلیل که ما را پدر یکی ست
آیا کسی نمانده که یاری کند مرا
اینجا میان این همه لشکر اگر یکی ست
عباس من برادر من نور چشم من
طرز مصاف کردن تو با پدر یکی ست
تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد
در چشم شیر، یک نفر و صد نفر یکی ست
چشم انتظار آمدنت از شریعه ند
حالا دعای اهل حرم بیشتر یکی ست
شمشیرها به دور تنت حلقه می زنند
چون جمع تیغ ها همگی ضربدر یکی ست
بعد از من و تو زینب اگر نشنود بدان
خونین بدن زیاد ولی خون جگر یکی ست
از بس حروف پیکر پاکت مقطعه ست
پائین پای مرقدو بالای سر یکی ست
غرق ستاره است تن من ولی هنوز
در آسمان بی کسی من قمر یکی ست
شاعر : احمد علوی
- چهارشنبه
- 1
- بهمن
- 1393
- ساعت
- 16:42
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
احمد حسین پور علوی
ارسال دیدگاه