سوزهـا در جـگر مـاست، اگر خـاموشيم
سينه ها محفل غمهـاست،اگر خاموشيم
بـغض دردي بـه گـلو و شـرر آه بـه دل
كار اكـنون به تماشـاست،اگر خاموشيم
موجـي از آتـش و خونيـم،به ظاهر ساكن
اينچنيـن مرضي مولاست،اگر خاموشيم
نيـمي از شـيعه تـَوَلّاست،خـدا ميدانـد
نيمِ ديـگـر به تَبَـرّاسـت،اگر خاموشيم
جـرعه نوشـان بلائـيم ،به هنگامهي رزم
جـاده و اسـب مهيـاست، اگر خاموشيم
همـگي گـوش به فرمان ولـي، حيـدروار
خـصم از ما بهتَقَلّاسـت ، اگرخاموشيـم
آزمـندان زميـنگـرچه ولـي نشـناسند
شـيعه از آز مُبــّراسـت ، اگر خاموشيم
سرخي خون حسيـن حجّت خلقا... است
امـر اكـنون به مداراست، اگر خاموشيم
تربت مـادر ما گـر به جهان نيست عيـان
چونشفقخون بهدلماست،اگر خاموشيم
شرح اين ماتم عـظما نتوان گفت به غـير
خود ز رُخساره هويداست، اگر خاموشيم
اشكخواهدكهبشويد زِ درون ماتم و حزن
عُقـدهها سدّ گـلوهاست، اگر خاموشيم
شِكوهها چاه شنيد از لب حيدر شب تـار
سينه چون سينهسيناست،اگرخاموشيم
اي به پيـمان ازل سسـت عنـاصر، مردم
كـوه از مـا به ثُـريّاسـت، اگر خاموشيم
شاعر : داود نصیری
- دوشنبه
- 6
- بهمن
- 1393
- ساعت
- 6:11
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
داود نصیری
ارسال دیدگاه