داری تو شلوغی به سمتم میای
به سینه م درست و به جا میزنی
یه جاهایی دیدم همین صحنه رو
چقدر واسه من آشنا میزنی
یه بار چشم عباسو دزدیدی و
یه بارم گلوی علی اصغرو
الانم میای توی آغوش من
پر از زخمه سینه م، چرا میزنی
رها میشی از تو کمون و میای
هدف اینه که زخم کاری بشی
ولی سد راهت نمیشه کسی
یه تیری، چرا پس سه تا میزنی
تو سینم میشینی و حس میکنم
واسم طعم این ضربه ها عادیه
یه جاهایی حس کردم این ضربه رو
چقدر واسه من آشنا میزنی
شاعر : محمد کاوه
- دوشنبه
- 6
- بهمن
- 1393
- ساعت
- 8:42
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محمد کاوه
ارسال دیدگاه