• سه شنبه 15 آبان 03


سئوال آب -( با غيرتي که سخت دچار سوال آب )

1839
2

با غيرتي که سخت دچار سوال آب
مي رفت سمت حادثه ي  قيل و قال  آب
دريا اگرچه جرعه اي از چشم هاي او
او دادخواه ِ  مقتدرِ    احتمال آب
ديگر به جز غرور ترک   خورده اي نبود
ديگر نداشت طاقت  اسمِ  محال آب
مي رفت انتقام خدايان تشنه را
با دستهاي خويش بپرسد ز حال آب
درد کمي که نيست جگرهاي تفته را
تسکين شوي مدام   به فکر و خيال آب
رگ هاي غيرتت همگي تشنه تر شوند
در حسرت رسيدن  رگ هاي کال آب
□□□
آمد کنار فلسفه ي  بي دليل نهر
خم شد به روي ثانيه هاي روال آب
دستي در آب برد و پياپي نگاه کرد
"خود" را نديد در خنکاي زلال آب
:  _ [ تنها به قصد تشنگي عشق آمدم
  حتي اگر که مُردم خونم حلال آب ! ]
□□□
آن روز کينه ورزيِ  سم خورده ي کوير
انگار مال  بخل زمين  بود  و  مال آب
دريا از آن معامله ي سخت برنگشت
تنها به جرم خواستن  يک پياله آب

شاعر : سودابه مهیجی

  • دوشنبه
  • 6
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 10:56
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران