یک دو سه شبها اشک ها را می شمارم
این غصه ی بی انتها را می شمارم
حالا که امشب آمدی با دست زخمی
بر صورت تو زخمها را می شمارم
خواب از دو چشمم رفته شبها تا بخوابم
برنیزه سرهای شما را می شمارم
تا که حساب دشمنانت را بدانم
روی تن خود ردَ پا را می شمارم
هر روز پای نیزه ی سرخ علمدار
این چشم های بی حیا را می شمارم
این دردها آخر مرا از پا در آورد
این درد های بی دوا را می شمارم
احمد شاکری
- سه شنبه
- 7
- بهمن
- 1393
- ساعت
- 13:6
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
احمد شاکری
ارسال دیدگاه