بیا که تکه تکه شد میان سفره های ما
پلاک و استخوان تو و تکه های دست و پا
بیا ببین که کاسه های سر پر از شراب خون
چه سرخ و گرم و تازه روی سفره های واژگون
و قهقهه به سقف آسمان رسیده سر به سر
تمام شد حماسه ها و جنگ و فرصت ِ خطر
شلمچه ای تمام ِ آسمان به زیر پای تو
بگو چرا تمام شد تنفس ِ هوای تو؟
تو در حضور ِ عشق، آیه آیه نور خوانده ای
و پر صلابت اینچنین پر از غرور مانده ای
بیا ببین که روزهای رفته شب نما شده
بیا ببین که بتکده به وسعت ِ خدا شده
هنوز سفره های ما از آفتاب خالی است
و پنجه های شب زده یقین در این حوالی است
بزن تو تیر ِ آخر ِ خلاص را بر آسمان
پر از صدای لاشخور شده هوای آرمان
و گرگ های پیر، دور ِ طعمه حلقه بسته اند
شلمچه ام قیام کن ...مدار ها شکسته اند
شاعر : اکرم بهرامچی
- چهارشنبه
- 8
- بهمن
- 1393
- ساعت
- 20:15
- نوشته شده توسط
- اکرم بهرامچی
- شاعر:
-
اکرم بهرامچی
ارسال دیدگاه