مولی الموالی جزتو من یاری ندارم
از بهر دل غیر از تو دلداری ندارم
رفتم ولی سویت دوباره بازگشتم
دیدم که جز تو من خریداری ندارم
یادت که هست آقا شما من را خریدی؟
اینقدر خوبی حس سرباری ندارم
باشد،برات کربلا از آن خوبان
من مثل آن خارم که گلزاری ندارم
من پیش از اینها پیش تو بودم مقرب
دورم کنون چون چشمه جاری ندارم
این کوله بارم پر شده از هیچ و خالی
در بین بازار عمل باری ندارم
حالم خراب است میکنم پیش تو اقرار
دلتنگ صحنم صبر بسیاری ندارم
چون طفل،زانو در بغل،گریان بنالم
من کربلا خواهم دگر کاری ندارم
ردم نکن، هستم غلام کوی زهرا
آخر بجز مادر هواداری ندارم
شاعر : علی اکبر نازک کار
- پنج شنبه
- 9
- بهمن
- 1393
- ساعت
- 6:45
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
علی اکبر نازک کار
ارسال دیدگاه