در کلا مت چو حیدری زینب
بی قرار برادری زینب
در حیا و در استقامت و صبر
تو همانند مادری زینب
چهره ات منتها به ثارالله
پس حسین مکرری زینب
خطبه هایت کمر شکن بودند
ساده گویم قلندری زینب
مسجد کوفه بر خودش لرزید
صیحه ای زد که حیدری زینب
تا صدایت رسید ، فهمیدیم
کهکشان را مسخری زینب
چوب محمل گواهی ات داده
تا همیشه تو سروری زینب
کربلا با تو شد قیامت اشک
پس بگویم تو محشری زینب
گفته بوده پدر بزرگ شما
بین غم ها شناوری زینب
آخرین لحظه های عمرت بود
یاد جسم برادری زینب
در همان لحظه ها تو می دیدی
می برید از قفا سری ، زینب
بعد آن هم هجوم آوردند
کل لشگر به پیکری ،زینب
ای که خون شد دلت برای حسین
به ! بنازم چه خواهری زینب
من نگفتم غزل برای شما
تو خودت ذره پروری زینب
شاعر : سید مهدی بهار
- شنبه
- 11
- بهمن
- 1393
- ساعت
- 16:2
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه