مثل بهار مثل غزل آفریدمت
شعری شدی و با كلماتم خریدمت
از دست التماس كنار دلم بمان
مانند باد رفتی و دیگر ندیدمت
می خواستم ببینم اذان صدات را
اما چه دیر مثل همیشه رسیدمت
پیش غروب مثل بلندیِ مأذنه
بعد از غروب خوش قد و بالا ندیدمت
آیینه ای و روی زمین پخش می شوی
دستم شكسته باد، شكسته كشیدمت
از لا به لای اینهمه پا جمع كردمت
روی عبا شبیه ورق پاره چیدمت
شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان
- یکشنبه
- 12
- بهمن
- 1393
- ساعت
- 12:3
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه