• شنبه 1 اردیبهشت 03


مکث -( رفته چون چشمه که رفته ست به دریای قشنگ )

1839
4

رفته چون چشمه که رفته ست به دریای قشنگ
قایق کوچک دیروز ،از این برکه ی تنگ

رفته چون بال پرستو ، به گلوگاه نسیم
قصه ی غربت مردان اساطیری جنگ

رفته اما همه تاول زده پاهای عبور
بسکه لنگید ، در این کوچه ی پر چاله و سنگ

مانده در لای غزل  قافیه ی سرخ   انار
خون سرخ است چکیده ست ، به ژرفای فشنگ

مانده بر سر در این کوچه ی بن بست ، سرود
وغزل های نجیبی که سروده ست تفنگ

مانده خط های موازی که به فرصت نرسید
مثل فریاد نفس های اهورایی جنگ

و خدا از دل میدان خیابان جاری ست
مثل یک چشمه ی جوشنده در این قل قل منگ

وخدای روی پلاکی ست بزرگ است و بزرگ
سردر کوچه تاریخ ، نوشته ست ، درنگ

وخدا خواست غزل مکث کند، ثانیه را
در همان لحظه که بارید ، مضامین قشنگ

شاعر : اکرم بهرامچی

  • چهارشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 14:10
  • نوشته شده توسط
  • اکرم بهرامچی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران