بر روی دستم غیر خاکستر نیاوردم
شرمنده ام حالا که بال و پر نیاوردم
تو بی محلی کردی و من ریختم در خود
اما صدایش را همیشه در نیاوردم
من به شما یک جان ناقابل بدهکارم
چیزی از این بهتر نبود آخر نیاوردم
از چه مرا در پشت این در معطلم کردی
اصلاً شما گفتید سر من سر نیاوردم؟!
كار خودش را كرد آن یكبار دل دادن
یك بار دل آوردم و دیگر نیاوردم
تكلیف دیوانه بلاتكلیفی اش باشد
من نیز تكلیفی از این بهتر نیاوردم
من هر كه را آوردم اینجا از غلامان شد
یعنی در این خانه بجز نوكر نیاوردم
این خانواده نوكرانش محترم هستند
من بی طهارت نامی از قنبر نیاوردم
كوه گناهی را به كاهی گاه میبخشند
آخر من از كار شما سر در نیاوردم
خیلی دلش میخواست یك شب كربلا باشم
من آرزوی مادرم را بر نیاوردم
شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان
- دوشنبه
- 27
- بهمن
- 1393
- ساعت
- 8:50
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه