بـاز هم جـام دیـده ها خـون شـد
سینـه همـچـون مدینه محزون شـد
از مـدینـه به سینه آه افتـاد
شـهر تا شـهر؛ نالـه راه افتـاد
کاروانـی دوبـاره از یثـرب
راه مشـرق گرفـت از مغـرب
بـاز هم نیمه شب؛ قیـام غـریب
در پیِ یـاریِ امـام غـریـب
خـواهـری از تبـار کوثـرها
بود در حـلقـه ی بـرادرهـا
در فـراق امـام خـود بانـو
مثـل زینب سفیر شد هر سـو
تـا پیـام غـریـب را بِبرد
بار صـبر و شکـیب را بِبرد
ناگهان بیـن راه غوغا شد
کربلایی دگر مهیّا شد
پیش چشمان خواهری رنجور
هجمه شد بر برادران غیور
داغ زهرا دوباره تازه شده
مقتل خون پر از جنازه شده
مقتل هیجده برادر وای
همه اینها به پیش خواهر وای
گرچه غمها کشید معصومه
شام کوفه ندید معصومه
روسری ها به نیزه ها نشدند
شعله ها خصم خیمه ها نشدند
خواهر اینجا سپاه شام ندید
بدن بی سر امام ندید
داغ معصومه مثل زینب نیست
شاهد خیلِ سُمِّ مرکب نیست
کی خرابه نشین شد این بانو
کی به زندان شده غمین بانو
قسمتش کی شده به روی کبود
ازدحام نگاه های یهود
بسکه در شام و کوفه غوغا کرد
جان خود را فدای مولا کرد
تا دم آخرش حسینی ماند
همه ی لشگرش حسینی ماند
دیده طشت طلا و سر؟ هرگز
دیده بر چهره اش اثر؟ هرگز
هیجده سر به نیزه دیده؟ نه
آستین بر سرش کشیده؟ نه
سیلی آیا چشیده رخسارش؟
تازیانه نموده دیدارش؟
سنگ کین کی نشست روی سرش
معجرش کی کشید در خطرش
ای امان - آه از دل زینب
تا کجا رفت محمل زینب
پیش چشم حرامیان پلید
تهمت خارجی ز خصم شنید
ای بنازم به سبک زندگی اش
به مرامش به طرز بندگی اش
هرچه داغ و بلا ز اعدا دید
همه را گفت خوب و زیبا دید
شاعر : محمود ژولیده
- دوشنبه
- 27
- بهمن
- 1393
- ساعت
- 9:3
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه