درعمق غزل قافيه ها تبعيدند
انگار كه ازگناه من ترسيدند
تا مطلع ناگفته ي شعرم گُل كرد
تا آخرِ منظور مرا فهميدند!
در ابرسياه واژگانم انگار
تنبيه بليغِ رعد را مي ديدند
بعضي حركات درسكوتم همچون-
معناي تعجبي كه بي تأكيدند!
وقتي مثلاً ظهور را مي خواهم-
پيداست تمام جمله ها نوميدند!
مشغول گناهم و" فرج" مي خوانم
گاهي كلمات واجب تقليدند!
هرهفته كه نامه ي مرا مي خواني
ده قافيه مستوجب يك تحديدند
نقاشي عشق با گناهان سياه !
يك جلوه ي مرده بر اثربخشيدند
كي شاخه ي ادّعا ثمر خواهد داد
وقتي كه ز بيخ ريشه ها پوسيدند
شاعر : مریم پارساخو
- دوشنبه
- 27
- بهمن
- 1393
- ساعت
- 9:54
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
مریم پارساخو
ارسال دیدگاه