مانند نی که بینوا، ارزش ندارد
چشمان محروم از بکا، ارزش ندارد
وقتی امیدت را به مردم بسته باشی
هر صبح وشب اشک و دعا، ارزش ندارد
باید که سبکِ زندگی را مهدوی کرد
یک عمر حرف و ادعا، ارزش ندارد
تا آن زمان که قلب ما دار معاصیست
هی گفتن یا لیتنا، ارزش ندارد
دل روضه خوانی میکند حنجر وسیله ست
بی سوز دل سوز صدا ارزش ندارد
این شهر جای یوسف زهرا نشد، پس
آقا بیا آقا بیا، ارزش ندارد
مظروف میبخشد به ظرفش آبرو را
بیانتظار این جمعهها، ارزش ندارد
تحسین مردم میبرد اخلاصِ ما را
خیراتِ توام با ریا، ارزش ندارد
یک شب سر این سفره، یک شب جای دیگر
اینگونه گر باشد گدا، ارزش ندارد
من از شهیدان آخرش فهمیدم این را
طی طریقت بیولا، ارزش ندارد
این را خود آقا به اهلِ روضه فرمود
گریه به غیر از کربلا، ارزش ندارد
در ناحیه گفتید سر آقا جدا شد
ای وای من حمله به سوی خیمهها شد
شاعر : سید پوریا هاشمی
- چهارشنبه
- 6
- اسفند
- 1393
- ساعت
- 21:16
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه