در گوشهي اين حجره چون مرغِ پريشانم
كي در بر من آيد آن نورِ دو چشمانم
آخر به كجا ديده مهمان كشي و غربت
در طوس و خراسان من غربت زده مهمانم
افتاده در اين حجره تنها و غريبانه
كي ميرسدش از ره آن زائر نالانم
هستي تو مراد من چون لاله جواد من
من منتظرم بابا خونين شده مژكانم
آن جرعهي زهرآكين سوزانده همه جسمم
در حجرهي در بسته من قاري قرآنم
آن لحظه كه مادر شد خونين دل و پژمرده
آيد نظرم هر دم مينالم و گريانم
مادر تو بيا بنگر بي ياور و بي يارم
از سوزش قلبِ خود من سر به گريبانم
يادي كنم از جدم لب تشنه جگر سوزان
از زهر عدو دردي افتاده بر اين جانم
شاعر: حسن فطرس
- دوشنبه
- 26
- بهمن
- 1388
- ساعت
- 13:10
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه