حرفي نداشت چشم ترم جز رثاي تو
جاريست بين هر غزلم رد پاي تو
هر سال فاطميه دلم شور مي زند
در کوچه هاي غربت و اشک و عزاي تو
بگذار ما به جای تو خون گريه مي کنيم
ديگر توان گريه نمانده براي تو
ديدم چقدر قلب تو بی صبر می شود
با شکوه های بی کسی مرتضای تو:
اينقدر رو گرفتنت از من براي چيست
حالا دگر غريبه شده آشناي تو
از گرية شبانه و نجواي كودكان
بايد به گوش من برسد ماجراي تو
بانو كمي به حال حسينت نظاره كن
حرفي بزن كه دق نكند مجتباي تو
حالا ببين که روضه گرفتند كودكان
در پشت درب خانه براي شفاي تو
برخيز و با نگاه ترت يا علی بگو
جان می دهد به قلب شکسته صدای تو
ديدم تو را که آرزوي مرگ مي کني
بانو بس است! کشته علي را دعاي تو
همناله با وصيت تو ضجّه می زنم
با روضه های بی کفن کربلای تو
کاروان دل
منبع:فریاد خون
- چهارشنبه
- 30
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 5:53
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه