من كه اين صحن و سرايم را نمايان كردهام
شرحِ دردِ غربتم در سينه پنهان كردهام
از براي خط سرخِ شيعهي بابم علي
عزم رفتن در غريبي خراسان كردهام
لحظهاي كه از مدينه آمدم بر سوي طوس
من وداعي ديدني با نورِ چشمان كردهام
آن دم آمد خاطرم پر ميزدم من در عطش
يادي از لبهاي خشكِ شاهِ عطشان كردهام
منتظر بودم جوادم تا بيايد از سفر
گريه بر آن زينب زار و پريشان كردهام
در ميان حجره و دلخسته و زار و پريش
بهرِ فرزندم، جوادم ختم قرآن كردهام
تا جوادم آمد و او را بغل كردم به آه
يادِ از آن كرب و بلا و آن يتيمان كردهام
مادرم وقتي سرم را روي زانويش نهاد
دردِ دلها نزد آن زهراي نالان كردهام
شاعر : حسن فطرس
- دوشنبه
- 26
- بهمن
- 1388
- ساعت
- 13:11
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه