کوچه در تلاطمه ، ازدحام مردمه
گوشوارة آسمون ، زیر دست و پا گمه
کی می تونه آروم بشینه ، وقتی این صحنه رو می بینه
چادري که پناه دنیاست ، توي کوچه به روي خاکاست
« مادرم، واي مادرم ، مادرم، مادر بی حرم »
گرچه نور و کوثره ، هستی پیمبره
میدون اومده بگه ، فدایی حیدره
عشق حیدر بود و نبودش ، اومده با همه وجودش
بلاگردون جون مولاست ، حالا با بازوي کبودش
شاعر : یوسف رحیمی
- پنج شنبه
- 14
- اسفند
- 1393
- ساعت
- 13:17
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه