کوچه، کوچۀ شهر بی وفا
کوچه، شده پر از غم و بلا، کوچه، آتیش فتنه شد به پا
دیدم با قلبی پر خون ، با چشایی پر اشک و آه
با دست بسته بردن ، مرتضی رو چه بی پناه
بین دیوار و در شد ، برا محسن یه قتلگاه
واي شده اجر رسالت تازیونه
واي بی وفایی یثرب بی امونه
دیدم، آتیش کینه ها رو واي
دیدم، مردم بی حیا رو واي، دیدم، غربت مرتضی رو واي
بی تو غم هاي عالم ، به روي قلب من نشست
تو کوچۀ غریبی ، حرمت اهل بیت شکست
باید دستم سپر شه ، تا که مولام نره ز دست
واي حالا وقت حمایت از ولیه
واي قاتل من غریبیِ علیه
شاعر : یوسف رحیمی
- پنج شنبه
- 14
- اسفند
- 1393
- ساعت
- 14:16
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه