این روز ها شب و سحرت طول می کشد
حتی دقیقه در نظرت طول می کشد
تا دست ها به هم برسد لحظه قنوت
در پیش چشم های ترت طول می کشد
از کنج خانه تا دم در غصه می خورم
از بس که راه مختصرت طول می کشد
اینگونه پیش گر برود ای کبوترم
درمان زخم های پرت طول می کشد
با هر قدم که تکیه به دیوار می دهی
از بین کوچه ها گذرت طول می کشد
بگذر از این محله که در وقت حادثه
تا مجتبی شود سپرت طول می کشد
تنگ غروب می رسی و درک می کنم
درد دل تو با پدرت طول می کشد
گیرم به گریه دخترت آرام می شود
آرام کردن پسرت طول می کشد
گفتی مجال شرح دل شرحه شرحه نیست
افسوس .... قصه جگرت طول می کشد
تو می روی و تازه شروع غم من است
گفتم به بچه ها سفرت طول می کشد
شاعر : هادی ملک پور
- یکشنبه
- 24
- اسفند
- 1393
- ساعت
- 15:47
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
هادی ملک پور
ارسال دیدگاه