باید امشب از غمش من آه را کامل کنم
این دو خط غمنامه ی کوتاه را کامل کنم
با قلم موهای مژگانم قلم دارم بدست
شاید امشب چهره ی یک ماه را کامل کنم
این قمر با هر قمر چون فرق دارد بی دلم
عشق می خواهد به قلبم غم بکارد ، بی دلم
غصه از اینجاست آغازش که مردی بی بدیل
مردی از قومی نجیب و ریشه دار و بس اصیل
در حصار مردهای بی شرف ، پست و ذلیل
قامتش کم کم شبیه شمع می گردد قلیل
رو به خیمه می کند با ناله می گوید : اخا
ضربه بر فرقم زدند این مردم از دین رها
کم کم از فرق سرش خون می چکد بر گونه اش
اندک اندک می شود از گریه ها تر گونه اش
اشکها جمعند بر چشمان منبر گونه اش
می شود کم کم مشبه تر به ساغر گونه اش
شاه تا آمد زیارت ماه از او رو گرفت
شد خجل شرمنده شد از شرم، رویش بو گرفت
گفت از من رو مگیر عباس من ماه منیر
ای علمدارم سپهدارم سپاهم ای دلیر
چهره ات را نزد اربابت نیاندازی به زیر
اینقدر از دیده هایم اشک و خونابه نگیر
تو که برخیزی حسینت نزد تو راحت تر است
بعد تو هر روضه ای ختم به سنگ و معجر است
شاعر : جعفر ابوالفتحی
- چهارشنبه
- 19
- فروردین
- 1394
- ساعت
- 11:2
- نوشته شده توسط
- خادم الزینب س
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه