بی تو چه آمد به سرم، بماند
شکسته شد بال و پرم، بماند
تکیه ی تو به نیزه شکسته
نمی رود از نظرم، بماند
تا به ابد صحنه تلخ گودال
مقابل چشم ترم بماند
سپر شدم برای بچه هایت
چه آمده به پیکرم، بماند
هر آنچه بود برده شد ولی کاش
پیرهن برادرم بماند
گر چه تنت میان قتلگاه است
سایه ی تو روی سرم بماند
میان ازدحام شام و کوفه
غلغله شد دور و برم.. .بماند
محله ی یهودیانِ شامی
خدا کند که معجرم بماند
گمان نکن که می شود مداوا
زخم غمت بر جگرم بماند
شاعر : حسین ایزدی
- یکشنبه
- 23
- فروردین
- 1394
- ساعت
- 6:55
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
حسین ایزدی
ارسال دیدگاه