ته گودال پیکر افتاده
پیکری که بی سر افتاده
در کنار خنجری کهنه
پاره های حنجر افتاده
ته گودال آسمان افتاد
مادری قامت کمان افتاد
سهم قلب مضطر زینب
زیر پای این و آن افتاد
ته گودال بی کس افتاده
شیر حق در قفس افتاده
می دود از تل سوی مقتل
خواهرش از نفس افتاده
ته گودال مادر افتاده
لب گودال خواهر افتاده
زیر سم مرکب دشمن
بدنی که بی سر افتاده
ته گودال شد به پا غوغا
از هجوم نیزه ی اعدا
خواهری بر سینه می کوبد
در زوال عصر عاشورا
ته گودال ولوله بر پاست
بدنی در زیر دست و پاست
یا بنی ای حسین من
این صدای مادرش زهراست
ته گودال دست و پا می زد
پیر مردی با عصا میزد
یک نفر هم با سر نیزه
بر دهانش بی هوا میزد
ته گودال یک صدا مانده
سر به نیزه تن جدا مانده
وای اگر خواهر ببیند که
روی سینه جای پا مانده
ته گودال پدرش افتاد
موپریشان مادرش افتاد
سه شب و روز بین خاک و خون
تن پاک و اطهرش افتاد
شاعر : بهمن عظیمی
- شنبه
- 29
- مهر
- 1396
- ساعت
- 10:5
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
امیرمحمد مقیمی