دگر حال دل زارم غمین شد
شنیدم ماه من نقش زمین شد
مرا ام البنین دیگر نخوانید
چرا که نامم ام بی بنین شد
کنیزم دربیت مولا ، شدم شرمنده از زهرا
نبودم در کرببلا
عمود آهن و فرق نگار من
بود دست جدایش افتخار من
آه ، اباالفضل
******
بخواند روضه ات را ام کلثوم
فداگشتی به راه شاه مظلوم
شنیدم طفل شش ماهه فدا شد
سرش بر نیزه شد آن طفل معصوم
رباب است و اشک وزاری ، شده کارش بیقراری
ندارد جز گریه یاری
صدای العطش پیچیده در گوشم
نمیگردد رخ ماهت فراموشم
آه ، اباالفضل
******
الا مادر بقربون جمالت
رخ چون بدر و ابروی هلالت
شنیدم کام عطشان جان سپردی
گل ام البنین شیرم حلالت
تویی سقای تشنه لب ، شده ذکرم هر روز و شب
فدای غمهای زینب
شنیدم هر دو دستت را زکف دادی
که با صورت ز روی مرکب افتادی
آه ، اباالفضل
شاعر : محمد زنجانی
- چهارشنبه
- 26
- فروردین
- 1394
- ساعت
- 8:8
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
محمد زنجانی
ارسال دیدگاه