یا صاحب الزمان عج
دوباره جمعه ای دیگر.... فشارم باز بالا رفت
نیامد آن مه و دلبر .... فشارم باز بالا رفت
نگو یک هفته ی دیگر صبوری کن که می آیم
نکن حال مرا بدتر .... فشارم باز بالا رفت
دو باره صبح این جمعه ، نوشتم نام پاکت را
در این دفتر ، در آن دفتر ... فشارم باز بالارفت
خوشی از اینکه می بینی ، تو رنگ گونه هایم را
به رنگ برگ نیلوفر ؟.... فشارم باز بالا رفت
خوشت باشد خوشت باشد ، دگر کردی ز هجر خود
مرا لاغرتر از لاغر .... فشارم باز بالا رفت
تمام ترسم از این است وقت آمدن گویی:
کدام آقا ، کدام نوکر .... فشارم باز بالا رفت
دلت پر ، دیده ات گریان ، دو چشمت زار و خون افشان
ز ما مردان تن پرور .... فشارم باز بالا رفت
زبانم لال ای آقا ، اگر در وقت مرگ من...
نیایی لحظه ی آخر؟ .... فشارم باز بالا رفت
دلت می آید ای آقا ، تک و تنهام بگذاری
به صبح عرصه ی محشر .... فشارم باز بالا رفت
و زینب رفت بالا تل ، نظاره کرد بر مقتل
نزن نیزه بر آن پیکر ..... فشارم باز بالا رفت
خدایا.... حرف مکشوفه ...امان از شام و از کوفه
نگو از چادر و معجر ..... فشارم باز بالا رفت
شاعر : جعفر ابوالفتحی
- جمعه
- 28
- فروردین
- 1394
- ساعت
- 18:23
- نوشته شده توسط
- خادم المهدی
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه