دور از وطنم ، می لرزه تنم
آتیش میگیرم من از، اشک حسنم
مادر، بیا کنارم این دم آخر ، روضه می خونم با دل مضطر
بیاد جدم شهید بی سر
هر چند، مسموم زهر کینه ام اما ، غارت نمی شه پیکرم اینجا
تنم نمی مونه روی خاکا
ای وای امون امون از این غریبی
******
آه بی جواب ، درد بی حساب
بردن منو به اجبار، تو بزم شراب
انگار، روضه ی شهر شام شده تکرار ، بزم شراب داده منو آزار
مردم بیاد عمه جون صدبار
اما، این جا کجا و بزم اون نامرد ، یکی همش با خیزرون می زد
یکی به اهلبیت جسارت کرد
ای وای امون امون از این غریبی
******
من نیمه جونم ، أشهد میخونم
میشه حرم و قبرم ، گوشه ی خونم
میرم، دیگه از این زمونه دل سیرم ، تو غربت و غریبی می میرم
تموم میشه روزای دلگیرم
بوی، مدینه پیچیده دیگه اینجا ، یعنی رسیده مادرم حالا
شدم شهید شهر سامرا
ای وای امون امون از این غریبی
شاعر : حسین رحمانی
- پنج شنبه
- 3
- اردیبهشت
- 1394
- ساعت
- 4:42
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
حسین رحمانی
ارسال دیدگاه