هم صحبت او بود صدای زنجیر
بر پیکر او بود ردای زنجیر
با زخم شکفت در هوای زنجیر
آن مرد که بود آشنای زنجیر
***
در ساحت عشق دید جای زنجیر
خلقی خُفته به لای لای زنجیر
پیچید شبی به دست و پای زنجیر
خاموش کند مگر صدای زنجیر...
***
شب بود و حصار غم، صدای زنجیر
یک دل، دل خسته، آشنای زنجیر
این پیکر خستهای که در تابوت است
مدفون شده زیر پارههای زنجیر
***
آماج بلا شد دل او از هر سو
از ناله چو «نال» گشت و از مویه چو «مو»
مینالید از درد: «اغثنی یا رب!
یا جدّا ! ما اُلقی الیک اشکو»
***
این روح حقیقت و قوام صبر است
چون تیغ حضور در نیام صبر است
بر موجی از اندوه و گُل و اشک، روان
تابوت غریبی امام صبر است...
شاعر : سید مهدی حسینی
- سه شنبه
- 22
- اردیبهشت
- 1394
- ساعت
- 14:23
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
سید مهدی حسینی
ارسال دیدگاه