شکر خدا یک ماهِ دیگر روزه دارم
یک ماهِ دیگر روزه داری بی قرارم
تا که بیاید ماهِ رحمت ماهِ توبه
یک سال دارم روزها را میشمارم
من غرقِ در موج بدی اما تو یا رب
گفتی بیا یک ماهِ دیگر در کنارم
مهمان نمودی از کرم من را و لیکن
جز معصیت بر درگهت چیزی ندارم
هر جا که من رو میکنم مولا تو هستی
من سوی تو دائم در حرکت در فرارم
کاری کن از غفلت رهایی یابم ای دوست
چون سالها بر دردِ این غفلت دچارم
آری نمیبینم تو را در وقتِ عصیان
وقتی که من یک آینه پر از غبارم
حالم از این دنیا از این عالم گرفته
رحمی کن امشب ای خدا بر حالِ زارم
رحمی نما من را رها کن از بدی ها
اشکی بِده تا بر بدی هایم ببارم
آری بَــدم اما به قرآنِ تو سوگند
من شاهِ بی غسل و کفن را دوست دارم
یعنی شود من یک سحر یا رب در این ماه
ســـر رویِ دامانِ گلِ نرگـس گذارم؟
گوید «بداغی»این سخن تا روزِ محشر
شادم که از جان بر کفانِ هشت و چارم
شاعر : سیروس بداغی
- چهارشنبه
- 27
- خرداد
- 1394
- ساعت
- 20:35
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
سیروس بداغی
ارسال دیدگاه