• دوشنبه 5 آذر 03


در فراق یار,(در پی گریه های شبانه)

1810
1

در پی گریه های شبانه

میخورد بر تنم تازیانه

نیست در شهر ما راد مردی

اهل عشق و صفا اهل دردی

 


عده ای غرق فقر ونداری

عده ای مرد از دین فراری

دیگر اینجا کسی با خدا نیست

 در خیابانو کوچه حیا نیست

غیرت از شهر ما رخت بسته

حرمت نا خدایان شکسته

عده ای در نوا و خروشند

دین خود را به زر میفروشند

چهره ها را ببین در نقاب است

عقلشان در پی یک سراب است

سینه خسته مان پر ز آه است

دم زدن از خدا هم گناه است

گوئیا عصر هوش و نبوغ است

این همه ادعاها دروغ است

بخت بر ما اگر رو نماید

گیرم این جمعه آقا بیاید

.....

او بیاید همه ناتوانیم

منکر اوی صاحب زمانیم

از ظهور ولی می خروشیم

 زود او را به زر می فروشیم

گرد غم کی ز رویش زدودیم

یار خوبی برایش نبودیم

او بیاید غریب است و تنها

باز یک کوفه چاه است و مولا

منبع:اشعار مذهبی

  • سه شنبه
  • 12
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 4:57
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران