آنشب علی مهمان دختر بود
دختر طوافش دور حیدر بود
آنشب علی حال عجیبی داشت
دائم به لب امن یجیبی داشت
آنشب علی مشغول احیا بود
فکر نماز صبح فردا بود
دختر که آن حال پدر می دید
گلبوسه ها از روی او می چید
بابا شوم قربان آن رویت
دختر فدای طاق ابرویت
بابا چرا امشب دگرگونی
حیرانی وبیتاب ودلخونی
یا رب مبادا شب سحر گردد
وقت وداعم با پدر گردد
آنشب به پایان شد سحر آمد
وقت وداعش با پدر آمد
عازم به مسجد چونکه مولا شد
مرغابیان را جمله آوا شد
مصداق نیک وال من والاه
مسجد مرو دیگر، بمان مولا
اما قضا بر رفتن اوبود
هنگام فزت گفتن او بود
در وقت رفتن سوی آن محراب
بیدار کرد جانی خود از خواب
تکبیره الاحرام چون می گفت
در گران از دیدگان می سفت
آنگه که هنگام سجود آمد
ضربت به فرق او فرود آمد
محراب کوفه عرق در خون شد
جن وملک زین غصه مجنون شد
اما علی(ع)را بین که خندان است
فزت ورب الکعبه گویان است
شاعر : اسماعیل تقوایی
شاعر : اسماعیل تقوایی
- دوشنبه
- 8
- تیر
- 1394
- ساعت
- 10:7
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه