• دوشنبه 3 دی 03


شعر ولادت حضرت فاطمه زهرا(س),(آن شب زمین مکه بر خود ناز می‏ کرد)

4474
1

آن شب زمین مکه بر خود ناز می‏ کرد
با ناز خود درهای رحمت باز می‏ کرد
آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود
گویای تکبیر بلال از هر طرف بود

 

آن شب شفق در باغ دلها لاله می ‏کاشت
آن را به عشق یار هجده ساله می‏ کاشت
آن شب سحر سجاده ‏ی دل باز می‏ کرد
قامت به قد قامت، مودّت ساز می ‏کرد
آن شب فلق شعر گل مهتاب می‏ خواند
از بهر غم، شادی، حدیث خواب می ‏خواند
آن شب سپیده جامه بر تن چاک می‏ کرد
گرد ملال از روی احمد پاک می‏ کرد
آن شب زمان چرخ و فلک را تاب می ‏کرد
کلک قضا لوح قدر را آب می‏ داد
آن شب زمین آبستن شور و شعف بود
غواص دل آماده‏ ی صید صدف بود
آن شب منا شعر مبارکباد می‏ خواند
زیبا سرود آن شب میلاد می‏ خواند
آن شب خدیجه بود و درد بار داری
از بارداری بود کارش بیقراری
آن شب ز تنهایی روانش رنج می ‏برد
رنج شکوفایی به پای گنج می‏ برد
آن شب زنان مکه بر او پشت کردند
از او بریدند و نکوهش مشت کردند
آن شب درّ ناسفته ‏ای، بحر کرم سفت
طفلی که بودش در رحم با او سخن گفت
آن شب میان آن دو اسراری مگو بود
وقت شکوفایی نخل آرزو بود
آن شب به مادر از بهشت و حور می ‏گفت
از مرگ ظلمت در دیار نور می‏ گفت
آن شب سحر آهنگ شادی ساز می ‏کرد
در را برای صبح صادق باز می‏ کرد
آن شب خدیجه بود و آه جانگدازش
لطف خدای مهربان و سوز و سازش
آن شب بهشتی بانوان امداد کردند
با یاری خود قلب او را شاد کردند
آن یک به دستش ساغری آکنده از مُل
آن یک برایش سندس و استبرق و گل
آن یک به پایش با ترنم لاله می ‏ریخت
لبخند از لب در، دیار ناله می‏ ریخت
آن یک برایش باده در پیمانه می ‏کرد
آن یک پریشان گیسوانش شانه می ‏کرد
مریم به گوشش آیه انجیل می‏ خواند
آسیه بهرش داستان نیل می‏ خواند
سارا برایش عود و عنبر دود می ‏کرد
او را مهیا بهر یک مولود می‏ کرد
ناگه خدا از راز هستی پرده برداشت
آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت
تا مصطفی را ابتران ابتر نخوانند
شعر هجا در وصف پیغمبر نخوانند
ام القرا آیینه دار نور گردید
چشم کج اندیشان عالم کور گردید
کون و مکان را ذات حق زیب و فری داد
بر خاتم پیغمبرانش دختری داد
آن هم چه دختر نازنین و ناز پرور
دختر نه بلکه بر یتیم مکه، مادر
بالاتر از او بین زنها دختری نیست
در امتحان همسری شد نمره ‏اش بیست
هر تار مویش آیه حبل المتین است
بر حلقه ‏ی انگشتر خاتم، نگین است
آمد به دنیا عصمت کبرای سر مد
ام‏ الائمه فاطمه ام ‏محمد
آمد به دنیا شاهکار کلک خلقت
گنجینه شرم و حیا و کان عصمت
آمد به دنیا آنکه نورش منجلی بود
معراج احمد بود و منهاج علی بود
آمد به دنیا آنکه هستی هست مستش
از مستی هستی بشر شد پای بستش
گر او نبودی هستی عالم نبودی
مشهودی از آب و گل و آدم نبودی
گر او نبودی زندگی بی محتوا بود
در پرده ابهام آیات خدا بود
او رحمتی بر رحمهللعالمین است
او زینت آیات قرآن مبین است
بر جسم ختم‏ الانبیا روح است زهرا
بر کشتی عدل علی نوح است زهرا
آئینه دار نهضت پیغمبر است او
بهر پدر دلسوزتر از مادر است او
مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر
ساقی علی هست و علی را اوست کوثر
شرمنده از نور جمالش آفتاب است
درس نخستین بر زنان حفظ حجاب است
لبهای ختم الانبیا بوسید دستش
پیمانه صبر علی گردید مستش
از بس که داده ذات حق قدر و مقامش
قد قامت احمد بود از احترامش
بی فاطمه نام نبی معنا ندارد
فرقی علی با حضرت زهرا ندارد
ژولیده نیشابوری

منبع:هیئت مکتب الباقر

  • چهارشنبه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 6:4
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران