• جمعه 2 آذر 03


متن اشعار مناجاتی در شب های قدر با نوای حاج منصور ارضی -( یک قطره اشک شرم مرا

8779
20

یک قطره اشک شرم مرا "یم" حساب کرد
کوثرحساب کرده و زمزم حساب کرد
آه یکى گرفت، به پاى همه نوشت
ما باهم آمدیم که باهم حساب کرد
با این خدا هرآنکه طرف شد، ضرر نکرد
یک دم صدا زدیم دمادم حساب کرد
پیش کریم، دست به جیبم نمیبرم
خرج من است،کیسه حاتم حساب کرد
مقصدعبودیت که نباشد، نمیشود
حتى روى عبادت بلعم حساب کرد
معلوم بود آبرویم را نمیبرد
از اولش گناه مرا کم حساب کرد
اول بنانداشت حسابم کند، ولى
وقتى که دید فاطمه دارم، حساب کرد
ما را خدا به خاطر ارباب می‌خرد
باید به روى شاه دوعالم حساب کرد
این گریه قابلیت غفران نداشته
پس روى گریه هاى محرم حساب کرد
فرمود "بالحسین" بگو،گفتم و خرید
یعنى مرا دو مرتبه آدم حساب کرد
چیزى نمانده بود که بیرونمان کنند
ممنون حیدریم که درهم حساب کرد
زینب همین که دید کنارش شلوغ شد
برتکه هاى پاره ى پرچم حساب کرد
.......................................................................................
هرقدر هم جان روی این لب‌ها بیاید
من جان نخواهم داد تا زهرا بیاید
ای کاش محسن را در آغوشش بگیرد
حیف است پیش من اگر تنها بیاید
هی آب می‌پاشید روی صورت من
شاید کمی حال خرابم جابیاید
وقتی که می‌بندید این زخم سر مرا
ای وای اگرکه زینب کبری بیاید
اولاد زهرا دور من جمع اند اما
قنبر بگو عباس من اینجا بیاید
امشب حسین مرا به سقا می‌سپارم
من باحسینم تا بخواهی حرف دارم
عباس وقتی هست، داری لشکرت را
خالی زغربت می‌کند دور و برت را
یک لحظه هم بابودنش ماتم نداری
یک لحظه هم پایین نمی‌گیری سرت را
دیگر دل زینب همیشه قرص قرص است
وقتی که او دارد رکاب خواهرت را
هرجاعطش آمد سراغ بچه هایت
فورا صداکن ساقی آب آورت را
افسوس پشت نخل‌ها سقا می‌افتد
آنقدر سرنیزه میاید تا می‌افتد
کم می‌شود از پیکر او وقت برگشت
هردست این سردار، در یکجا می‌افتد
ام البنین که نیست اما فاطمه هست
با دیدن افتادنش زهرا می‌افتد
برچادر خاکی سرش رامی گذارد
عباس با ذکر "وا اُما" می‌افتد
دست خودت را روی سرمی گیری آن روز
بالاسرش دردکمر می‌گیری آن روز
.......................................................................................
والله نیست روشنی روز از آفتاب
خورشید، نور روی تو را داده بازتاب
وصف شما که کار بشر نیست یا علی
باشد اگر چه فضل تو سرفصل صد کتاب
ذکرت عبادتی ست که مستی می‌آورد
بر زاهدان رواست چشیدن از این شراب
حب علی کلید در باغ جنت است
با این وجود خوف نداریم از این عذاب
ما سائلیم و اهل سوالیم ای علی
خود گفته ای سلونی و ما را نکن جواب
این بار خاک را به نظر کیمیا مکن
بگذار خاک پای تو باشم ابوتراب

www.emam8.com دانلود سبک

  • پنج شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1394
  • ساعت
  • 8:14
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران