امشب میام سوی تو با آشفته حالی
با چشمای پر اشک و با دستای خالی
امشب ندارم توشه ای غیر از نداری
برگشته با پای خودش عبد فراری
*******
بد کردم اما می دونم تو خوب خوبی
ای مهربون من تو ستار العیوبی
من پناهم ای پناه بی پناها
آخه کجا دارن جز اینجا روسیاها
******
امشب بگیر دستم رو که افتادم از پا
بدجوری رو دست خوردم از بازی دنیا
شرمندگی از تو منو خیلی سوزونده
اما مرامت من رو تا اینجا کشونده
**********
تو آتیش قهرت آره باید بسوزم
اما به شوق مهر تو شب می شه روزم
من بد شدم اما با من بد تا نکردی
شرمنده ای مثل منو رسوا نکردی
*****
جونم رسیده از غم دلتنگی بر لب
دارم هوای کربلا بدجوری امشب
از اشک گرم و آه سردم توشه دارم
امشب هوای دیدن ششگوشه دارم
شاعر : یوسف رحیمی
- پنج شنبه
- 18
- تیر
- 1394
- ساعت
- 8:39
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه