برزخمهای سینهی عاشق دوا بس است
داغ ندیدنت به جگرهای ما بس است
بی تو شبیه کوچهی تنگ است شهرمان
ای زائر شهید مدینه بیا بس است
پرکن دوباره کِیل مرا ایها العزیز
هرگز نگو تصدق این بی نوا بس است
برخشکی لبان من افطار چاره نیست
قدری غبار از کف پای شما بس است
غفلت مرا به مجلس عیش و گناه برد
رفتم خلاف میل شما هرکجا بس است
من دوست دارمت که نشستم ببینمت
بیرون نکن نگو که برو بی حیا بس است
ای صاحب اختیار من و قدرهای من
دست مرا خودت بدهی بر خدا بس است
قرآن به سر گرفتم و گفتم فقط علی
یعنی علی اگرکه ببخشد مرا بس است
این بالحسینهای تو دست مرا گرفت
حتما برای توبهی من کربلا بس است
آقا به گریهی صبح و مسائتان
آقا قسم به گریهی زینب بکا بس است
*******
ای اسب زخمی پدرم آه ذوالجناح
ما را ببر به جانب گودال قتلگاه
برگرد سوی قتلگه شاه ذوالجناح
دارد صدای اسب میآید به قتلگاه
فریاد مادرانه ای آید که آه آه
دارد صدای اسب میآید به قتلگاه
- یکشنبه
- 21
- تیر
- 1394
- ساعت
- 5:59
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه