می گردم تا دم صبح به دور سرت ای دلبر
حتی فکر جدایی شهیدم کند ای سرور
ای شه تشنه لب شط
شد به گمانم ته خط
به دعایم به صدایم نظری کن ای آقا
چه کند یک زن بی کس تک و تنها در صحرا
یابن الزهرا واویلاواویلاواویلا
فردا آخر چگونه ببینم به رو افتادی
با یک حلق پر از خط بریده گلو افتادی
در بر من جان خواهر
پا نکشی ای برادر
نکند که تن عریان شده ات را دریابم
وسط خون سر و صورت به تن تو میسابم
یابن الزهرا واویلاواویلاواویلا
- پنج شنبه
- 25
- تیر
- 1394
- ساعت
- 7:32
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه