• دوشنبه 3 دی 03


آسمان شد تیره و شد همهمه دور و برت

543

آسمان شد تیره و شد همهمه دور و برت
بر سرش میزد زمین در لحظه های آخرت

تا به روی زخم های سینه ات قاتل نشست
بر زمین افتاد روی تل پریشان خواهرت

«وا حسینا» گفت و با هر ضجّه میزد بر سرش
شمر(لع) در گودال تا برداشت سر از پیکرت

غرقِ خون بر خاک زیر دست و پا افتاده بود
خواهرت را بیشتر دق داد وضع حنجرت

غارتت کردند و کرده شعله ور جان مرا
بیشتر آن دستِ بی انگشت و بی انگشترت

اسب سرکش نعل های تازه می‌خواهد چه کار؟!
درهم و برهم شدی؛ پاشیده شد سرتاسرت

پیرمردی بر عصایش چند نیزه بسته بود
میزد و میگفت این هم آب و نانِ دخترت

پاک می‌کردند با پیراهنت سرنيزه را
ای زبانم لال! رفت از حال زهرا(س)مادرت!

  • چهارشنبه
  • 27
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 15:24
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران