خسته از بارِ گُناه، نزدِ شما آمده ام
فارغ از خوفم و مملو زِ رجاء آمده ام
بر درت حضرتِ معصومه منِ بی سرو پا
همچو بیمار به دنبال شفا آمده ام
دُختِ موسی نگهی کن به من از جود و کرم
من در این خانه به امیدِ عطا آمده ام
ترسم این است که من را نخری دُختِ علی
زان که ای دوست پر از جُرم و خطا آمده ام
شک ندارم که رضا مینگرد حالِ مرا
زان که پابوسِ تو جانانِ رضا آمده ام
این حرم تربتِ زهراست و یا جنتِ حق
بی بی اصلا تو بگو من به کجا آمده ام؟!
دل نبندم به نمازم به قیامم دمِ مرگ
دلخوشم من که در این صحن و سرا آمده ام
شاعر : سیروس بداغی
- یکشنبه
- 25
- مرداد
- 1394
- ساعت
- 6:48
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
سیروس بداغی
ارسال دیدگاه