اى دختر و خواهر ولايت
يينه ی مادر ولايت
بر ارض و سما مليكه در قم
آرام دل امام هفتم
معصومه به كُنيه و به عصمت
افتاده به خاك پايت عفت
در كوى تو زنده ، جان مرده
بر خاك تو عرش سجده برده
در قصر تو جبرئيل حاجب
زُوّار تو را بهشت واجب
گفتند و شنيده اند ز آغاز
كز قم به جنان درى شود باز
حاجت نبُوَد مرا برآن در
قم باشدم از بهشت بهتر
قم قبله ی خازن بهشت است
اين جا سخن از بهشت ، زشت است
قم شهر مقدس قيام است
قم خانه يازده امام است
قم تربت پاك پيكر توست
اينجا حرم مُطهَّر توست
گر فاطمه(س) دفن شد شبانه
نَبوَد ز حريم او نشانه
كى گفته نهان زماست آن قبر
من يافته ام كجاست آن قبر
آن قبر كه در مدينه شد گم
پيدا شده در مدينه ی قم ...
مريم به بَرَت اگر نشيند
اين منظره را ، مسيح بيند
سازد به سلام سَرو قد خم
اول به تو ، بعد از آن به مريم ...
روزى كه به قم قدم نهادى
قم را شَرَفِ مدينه دادى
آن روز قرار از مَلك رفت
ذكر صلوات بر فلك رفت
تابيد چو موكبت ز صحرا
شهر از تو شنيد بوى زهرا(س)
درخاك رهت ز عجز و ناله
مى ريخت سرشك ، همچو لاله
با گريه ی شوق و شاخه ی گل
بُردند به ناقه ات توسل
دل بود كه بود ، محفل تو
غم گشت به دور محمل تو
آن پير كه سيد زمان بود
رويش همه را چراغ جان بود
گرديد به گردِ كاروانت
شد پاى برهنه ساربانت
بردند تُرا به گريه هودَج
تا خانه موسى اِبن خِزرَج
ازشوق تو اى بتول دوم
قم داد ندا به مردم قم
كاى مردم قم به پاى خيزيد
از هر در و بام گل بريزيد
آذين به بهشت قم ببنديد
ناموس خدا مرا پسنديد
قم شام نبود تا كه در آن
دشنام دهد كسى به مهمان
قم شام نبود ، تا كه از سنگ
گردد رخ ميهمان ز خون رنگ
قم كوفه نبود تا كه خواهر
بيند سر نى ، سر برادر ...
حاشا كه قم اين جفا پذيرد
مهمان به خرابه جاى گيرد ...
بستند به گرد ميهمان صف
قم با صلوات و - شام با كف ...
قم مهمان را عزيز خوانند
كى دخت و را كنيز خوانند؟ ...
«میثم» همه عمر آن چه را گفت
در مدح ومصیبت شما گفت
شاعر:حاج غلامرضا سازگار
- پنج شنبه
- 23
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 16:11
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه