• چهارشنبه 12 اردیبهشت 03


اشعار مذهبی -( با سرمی اورم )

1647
2

با سرمی اورم
این دست راکه دربر دلبر می اورم
دستم که جای خود
تو سر تکان بده بخدا سر می اورم
هر چند از عطش
یک لب به خشکی لب اصغر می اورم
لب تر کنی اگر
با چشم خویش چشمه ی کو ثر می اورم
اصلا تو جان بخواه
اصلا بگو سپاه بیاورم می اورم
رخصت اگر دهی
از بین کودکان دو سه لشگرمی اورم
بابا ی من شدی
من هم شجا عت علی اکبر می اورم
پس با خودم دوا
از اشک ها ی حضرت مادر می اورم
دیگه واسه  چی بمو نم حالاکه توبی سپاهی
تو ر گام میجو شه خو نم حالا که تو قلتگا هی
من عا زم می دونم  نمی تونم  که بمو نم
خو دمو تو گو دال به عمو جو نم میر سو نم
ضربان قلب من یا حسن     یا حسین
اسمون ها هم میگن یا حسن         یا حسین
عمو حسین عموحسین        ببین بریده نفسم
عمو حسین عموحسین        زنده بمون تا بر سم

                  یه تنه زدی به میدون پسر تو جا گذا شتی
 تو ی خیمه ها عمو جون  سپر تو جا گذاشتی
تو همه ی دنیا می همه ارزو هامی
تو دوای در دامی نفسا می تو با با می
یتیم برا درت اومده یا حسین
فدایی اخرت امده یا حسین
عمو حسین عمو حسین  رها شدم از نفسم
عمو حسین عمو حسین  زنده بمو تا برسم
چه کنم برا ی زخمات حا لا که سپر ندا رم
بمیرم برای لب هات کجا برم اب بیا رم
محا سنت گلگونه پر خا که پر خونه
تن تو رو سر نیزه رو به قبله میکو شو نه
امده به قلتگات فاطمه  یاحسین
ناله می زنه برات فاطمه  یا حسین
عمو حیسن عمو حسین  با فاطمه  هم نفس
عمو حسین عمو حسین  زنده بمون تا بر سم

  • سه شنبه
  • 27
  • مرداد
  • 1394
  • ساعت
  • 8:27
  • نوشته شده توسط
  • امیر حسین

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران