من یتیمم بی حیا اینو که میدونی نزن
به ما که میگی خارجی تو که مسلمونی نزن
تا نشنون نا محرما حرفام یواشکی شده
رنگ کبود صورتم با چادرم یکی شده
عاقبتش میشه همین دختری که بابا نداشت
اگه نبود نیلی رخم نشنونی از زهرا نداشت
بابا خیلی تن خسته ام رنجیده
زودتر از من بوسیده
لب تو چوب جفا
از قول من اگه عمومو دیدی
بگو که رقیه گفت
نبودی تو بی وفا
بابا جونم بابا بابا بابایی
***********
از اون شبی کز قافله یکباره جا موندم بگم
یا که از اون اتیشی که تو خیمه سوزوندم بگم
ازچی بگم اروم بشم از زخم جای سلسله
چیزی نمی خوام بشنوی ز بزم شام و هلهله
از خیلیا خوردم کتک بذار نگم من زجر شو
دردو تحمل کردم و میده خدا هم اجرش
این اخرین نفسم باید باشه
من بسم بایدباشه
این همه رنج وبلا
کاش می مردم
بعد مرگم بابایی
منوخاکم می کردن
توی خاک کربلا
بابا جونم بابا بابا بابایی
*********
حالا که اخر اومده سحری بعد این شبا
باور بکن نمی خورم غصه ی خودمو بابا
غصه ام برای عمه مه نگاش مثل دریا میشه
از طرفی راحت میشه از طرفی تنها میشه
این دم رفتن چی بگم که بابا غصه ام بیشتره
اثر کعب نی ببین رو تن عمه ام بیشتره
راضی ام که اجل من می اید
بابا ی نازم باید
فرصتو از دست ندم
ای عمه جون تویی بارون بارون رحمت
می کنم رفع زحمت
حلالم کن پر زدم
بابا جونم بابا بابا بابایی
- چهارشنبه
- 4
- شهریور
- 1394
- ساعت
- 6:14
- نوشته شده توسط
- مجید قنبری
ارسال دیدگاه