یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود
روی بوم خونه ای، یه بدن افتاده بود
غربت و بی کسیش از، حال و روزش حاکی بود
آخه لبهاش خونی بود، آخه موهاش خاکی بود
استخوناش آب شده، همه ی جونش کبود
گویا که پیکرش، به یه زهری سوخته بود
پیدا بود که با چشاش، کسی رو صدا زده
روی خاک ها غلتیده، خیلی دست و پا زده
چی بگم که از غمش، خون ز دیده ها میاد
آخه قصه ی منه، روضه ی امام جواد
نمی گم از ستم ام فضل بی حیا
آخ خدا حرف میزنم از وفای کفترا
کفترا پر میزدند، همگی بالا سرش
تا ز آفتاب نسوزه بدن مطهرش
اما کاشکی آی خدا، کفترای با وفا
می بودن تو کربلا، می بودن رو قتلگاه
جای زینب غمین، به حسین غرق خون
همگی با پرهاشون، میزدن یه سایبون
آخه زینب نتونست، پیش داداش بمونه
زدن و کشوندنش، به زور تازیونه
- پنج شنبه
- 19
- شهریور
- 1394
- ساعت
- 16:41
- نوشته شده توسط
- مجید قنبری
ارسال دیدگاه