نمونده راه چاره ای پسرم
با این تن بی سر با حنجر پرپر
چطور تو رو تا خیمه ها ببرم
چکار کنه بابا با پیکر تو
اگه ببینه این گلو رو میدونم
از داغ تو می میره مادر تو
منو می کشه چشمای نیمه بازت
باید بریزم خاک رو پیکر نازت
تو گهواره ی خاک بخواب تا همیشه
سرت اخه رو نیزه جا نمیشه
تو که تو غروبی که غم بی کرونه
تنت به زیر دست و پا نمونه
علی لای لای علی لای لای
**************
با جسم کوچک امده اما بزرگی ها کند
با دستهای کوچکش بس عقده ها را وا کند
با یک نگاه مرحمت او قطره را دریا کند
صدها هزاران مرده را با یک نظر احیا کند
بنگر که بر ان دلربا حق داده چونان دلبری
مه طلعتی خور منظری زیبا علی اصغری
کربلایی تر شده در کربلای کوچکی
میبرد دل از خدا با خنده های کوچکی
اب و اه و تیر و گرما این هجاهای بلند
شعله می ریزند بر روی هجای کوچکی
قصد بالا رفتن از هفت اسمانش در سر است
کودک شش ماه ای با دست های کوچکی
گاه می گویم به خود اسمش چه باشد بهتر است
مصطفای کودکی یا مرتضای کوچکی
عمر نهصد ساله لازم نیست در این خاندان
کشتی نوح است دست ناخدای کوچکی
دست از دامان این موسای کوچک برندار
میشکافد نیل حتی با عصای کوچکی
یک مسیحا طفل اینجا میتواند سالها
مرده ها را زنده سازد با دعای کوچکی