امشب عروسی نه شب عید وصال است
آیینه پیش آب در اعلی کمال است
پیمانه لبخندی بروی باده انداخت
شرب مدام ما از این جلوه حلال است
آیینه آوردند و دل از ماه بردند
لبخند شیرینش گه و بیگاه بردند
زهرا خودش باشد توان توامانش
دیگر سپر از مرد خاطر خواه بردند
جبریل ریسه بسته عرش و آسمان را
میکال آراید تمام کهکشان را
لب را به خطبه باز کرده تا که راحیل
ظهلیل بنشانده زمین رنگین کمان را
کادو سلیمان می دهد انگشترش را
حوا نموده پیشکش سیم و زرش را
لرزید مولا و چو سیب سرخ گردید
وقتی که مه تاباند روی اطهرش را
انداخت اسرافیل، شیپور و دف آورد
از عرش جبراییل صدها مصحف آورد
آواز خوان داوود با صوت ملیحش
تبریک گویان از ملایک او صف آورد
کشتی نوح آماده ی زوج بتول است
فرمانده ی کشتی فقط شخص رسول است
تزیین کند کشتی خود نوح نبی چون
این پیشکش اینگونه که باشد قبول است
عطر ولیمه برده هوش عرشیان را
شام عروسی مست کرده هر دهان را
اینجا که دیگ شام هم از عرش آید
آزین ببندند دستپخت حوریان را
شیرینی لبخند زهرا را علی دید
سرخی سیب روی مولا را نبی چید
خوشحالی این دو کنار هم چه زیباست
این را نبی از پاکی آیینه فهمید
زهرا و حیدر نامشان با هم قشنگ است
بی هم دل عشاق بارانی و تنگ است
آنکس که قصدش هجر باشد بهر اینان
شک من ندارم مهر بر او عین ننگ است
شاعر : قاسم احمدی
- چهارشنبه
- 25
- شهریور
- 1394
- ساعت
- 6:30
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
قاسم احمدی
ارسال دیدگاه