حالا که وقت زیارت رسیده
مسافرم من با قد خمیده
ادخل یا طلعة الرشیده
عمه محض خاطر من
بابا شد مسافر من
به رویش روشن شد چشم زائر من
حسین وای
******
لبی نداری تا بوسه بچینم
بدن نداری تا رو پات بشینم
انگشترت کو تا اونو ببینم
گلگون گشته روی ماهت
خونی شد موی سیاهت
رقیه رقیه تشنه ی پناهت
حسین وای
******
چشمات و وا کن گوشامو نیگا کن
بازم با دستات زخمامو دوا کن
از حلق بریده دخترت رو صدا کن
تنها تو قفس اسیرم
بابا با تو پر می گیرم
دعا کن دعا کن تا که من بمیرم
حسین وای
- چهارشنبه
- 8
- مهر
- 1394
- ساعت
- 7:13
- نوشته شده توسط
- مجید قنبری
ارسال دیدگاه