یه دختر حزینم ، بی بال و پر ترینم
چون دیگه جون ندارم ، یه گوشه ای میشینم
رو خاک به جای پر بابا ، عکس قفس کشیدم
یه لاله رو لبم نشست ، هر بار نفس کشیدم
نیمه شبا از پام چقدر ، من خار و خس کشیدم
بر لب رسیده جون من
از راه اومد مهمون من
******
تو ماه و من ستاره ، پیش همیم دوباره
حرف می زنیم ولی ما ، با زبون اشاره
خدا نیاره دختری ، لکنت زبون بگیره
تو بیابون تازیونه ، ازش امون بگیره
فقط باید سر باباش ، بیاد که جون بگیره
بسته شده پاهای من
من و ببر بابای من
- چهارشنبه
- 8
- مهر
- 1394
- ساعت
- 7:18
- نوشته شده توسط
- مجید قنبری
ارسال دیدگاه