شده وقت علی گفتن، سرِ دیوانه آوردم
لبم را سوی این باده چه بی صبرانه آوردم
اگر میزان علی باشد، عمل هرگز ندارم من
فقط بارِ محبت را به روی شانه آوردم
دمی که معصیت کردم ز مستیِ محبت بود
شبیه آن بلایی که سرِ پیمانه آوردم
خراب آبادِ این سینه مبدَّل بر گلستان شد
ازل که حب حیدر را در این ویرانه آوردم
همین که صاحب دل شد، همین که شمع محفل شد
برای بیعت با او پرِ پروانه آوردم
گدا هر قدر هم آمد، غضنفر شهریارش کرد
فقیرم... ظرفِ خالی را ولی شاهانه آوردم
به هر کس می رسم می گویم از اعجاز چشمانش
تمام اهل بیتم را درِ این خانه آوردم
برای بردن نامش لبم برّان تر از تیغ است
همیشه نامِ مولا را فقط مردانه آوردم
علی اول، علی آخر، علی حق است و حق حیدر
بنوش از باده ی کوثر، دمِ رندانه آوردم
سرم بر روی زانو و دلم تنگ نجف گشته
به یاد عشقِ سوغاتی که از میخانه آوردم
نجف رفتم دلم را زیر ایوان دست او دادم
دلِ سالم به او دادم، دل دیوانه آوردم
"علی گفتن" خودش شیرین تر از شعر و غزل باشد
چنان مستم که نامش را هنرمندانه آوردم
شاعر : محمد جواد شیرازی
- شنبه
- 11
- مهر
- 1394
- ساعت
- 12:46
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محمد جواد شیرازی
ارسال دیدگاه