مدینه کاروان از ره رسیده
غریب و بیکس و مهنت کشیده
تماشا کن که زینب بی حسین است
رسیده از سفر قامت خمیده
دم پیری بی یاور شد ، عزادار برادر شد
دو چشمانش از غم تر شد
زدم ناله ، خودم دیدم ، غم دلبر
زدم بوسه ، به قدی خم ، بر آن حنجر
وای حسین وای
******
برای جد خود روضه بخوانم
نما گریه بر آن قد کمانم
کنار قتلگه کردم صدایت
شدم من روضه خوان آنجا برایت
دمی که سینه سنگین شد ، محاسن از خون رنگین شد
جسارت بر همه دین شد
نمی گویم ، چه شد از آن ، همه غوغا
همین پیراهن از او مانده یا جدا
وای حسین وای
******
انیس سینه ام آهی حزین است
به یاد علقمه قلبم غمین است
دگر سوغاتیم یک مشک پاره
برای مادرم ام البنین است
کجا بودی ام البنین ، که با عمود آهنین
شده سقا نقش زمین
ز بعد او ، عدو رویش ، به ما وا شد
شبیه خارجی ها با ، حرم تا شد
وای حسین وای
شاعر : قاسم نعمتی
- یکشنبه
- 12
- مهر
- 1394
- ساعت
- 13:19
- نوشته شده توسط
- مجید قنبری
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه