نه مانده آبی ، نه مانده شیری
جان دهد از تشنگی طفل صغیری
لالایی اصغر
******
مادر ببوسد ، زیر گلویت
حرمله آن سو ، در جستجویت
لبهای طفلم ، رنگ سحر شد
از مشک خالی تنش خشیدهتر شد
لالایی اصغر
******
سوزد غنچهی ، سرخ و سپیدم
او چه کشید و ، من چه کشیدم
با ناله مزن ، آتش به دلم
ماهی تشنهلبم! از تو خجلم
لالایی اصغر
******
بی تاب و تبم ، از تاب و تبت
آتش گرفتم ، بوسیدم لبت
برهم زدی لب ، دیدم مطلبی
بس ترک ترک شده نمانده لبی
لالایی اصغر
شاعر : میثم مومنی نژاد
- سه شنبه
- 14
- مهر
- 1394
- ساعت
- 6:41
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
میثم مومنی نژاد
ارسال دیدگاه