• جمعه 2 آذر 03


متن روضه حضرت رقیه(س),(زگونه های دخترت ترك خورده)

8154
31

زگونه های دخترت ترك خورده

زخم قلب من پدر نمك خورده

......

یاد داری تو روی نی بودی،من هم از پشت ناقه افتادم

یه عالم عاشقانه ای داشت این سه ساله

 


یاد داری تو روی نی بودی،من هم از پشت ناقه افتادم

گریه كردی برای من،من هم به تو از دور بوسه می دادم

بابا من از پشت ناقه افتادم كاروان رفت،من ماندم و تاریكی و یك غول بی شاخ و دم،آثار اون شبو می خوای ببینی،بابایی ببین

گونه های دخترت ترك خورده

زخم قلب من پدر نمك خورده

چرا؟كتك زد دیگه،شما هم كه آماده بودی برای این حرفا،برا چی به زخمت نمك زد؟،بابا خیلی بد دهن بود،خیلی بی تربیت بود،من دارم كد می دم،تو خودت باید تفسیرش كنی،

گونه های دخترت ترك خورده

زخم قلب من پدر نمك خورده

كوچه شد شبانه صحرا

گوییا دوباره زهرا

زبال و پر افتاد

زپشت در افتاد

یاست از سرما كم كم پ‍‍ژمرد

هدیه هایت را دزدید و برد

جای اباالفضل خالی بابا

دومین زهرا هم مرد

یعنی كجا بود عموم ،همون عمویی كه هزار بار به عمه جانم زینب می گفت:زینب كاشكی من اون روز بودم،تو كوچه به این بی شرف حالی می كردم كه،با زن تنها نباید طرف بشه،كجا بود حالا بیاد ببینه،زهرا سه ساله،همون بلا سرش اومد،حالا تیر خلاص

مثل زهرا هی تلاطم می كنم

نمی تونستم وایستم،همون طوری كه مادرم تو كوچه راهش و بست،هی تلو تلو می خورد،هی به در و دیوار می خورد،

 مثل زهرا هی تلاطم می كنم

یه جوری زد

روی نیزه هی تو را گم می كنم

مثل زهرا هی تلاطم می كنم

روی نیزه

عمه بابام الان اینجا بود،عزیز دلم این باباته،كو پس چرا من نمی بینمش،وای وای،دوباره بابا رو كشت

اما

می گه بابا فكر نكنی بیتابی می كنم،حواسم به عمه جانم هست

اما بابا آبروتو خریدم

پیش عمه هی تبسم می كنم

یعنی بی ادب بی تربیت می اومد جسارت می كرد،دست بلند می كرد،تازیانه بلند می كرد،زینب می دوید كجات زد قربونت برم،می گفت:چیزی نیست عمه دردم نیومد،به كجات خورد عزیز دلم،چیزی نشد عمه

مثل اینكه آخرش عمو فهمید

از رو نیزه روی سرخ مو می دید

گریه ی عمو رو دیدم

آب شدم رو خاك چكیدیم

شبیه اشك او

چو آب مشك او

به زحمت تكیه بر دیوار می كرد

من قبلش بگم،بچه كوچولو،وقتی خوابه،نمی رن ،یهو تكونش بدن،آروم می رن،مخصوصاً دختر بچه،بالا سرش، رقیه جان، عزیز دلم،مادر،یا باباش باشه،بابایی،پاشو عزیزم،

 

به زحمت تكیه بر دیوار می كرد

گهی این جمله را تكرار می كرد

الهی صورتش آتش بگیرد

كه با سیلی مرا بیدار می كرد

حالا هرچی بدمی جا داره:حسین................

منبع:باب الحرم

  • یکشنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 6:22
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران